اقــــتدار آتش
نادر ظهیر نادر ظهیر

امشب آسمان آبی این شهر غبارغم دارد .

نگاه مادر معصوم این گذر حکایت از ستم دارد .

نه آنکه بشنود آواز این ستم کش را نه آنکه فرو پاشد اقتدار آتش را .

خمار قدرت و آستانه بوس بانیان ستم - همانکه دی بسرودی نوای عدل وداد وکرم .

همانکه دست بنهادی کتاب قرآن را مگر عمل ننمودی سوادی از آنرا .

همانکه وعــده بدادی نسیم صبح امـــید و بساط عزت را- شـــبان رعیت مـــظلوم نموده گرگ وحشت را !

دراین کشاله هیزمکشان دوزخ نیز ظروف عیش وطرب را نموده اند لبریز .

خفاشهای شهر پریشان بروز روشن آزادند - برای تنـیدن تار حــــقارت آمادند.

دیار خاطره از خاطرات دل افتــاد – قناری زیبای شهرما بآب و گل افتاد.

آنجاکه زائرش از هر کجای جهان ، بااشـــــتیاق فراوان زیارتش کردی .

لیکن بعکس آنهمه شوق جمال آن ، افتاده از خیال و نماد وحشت گــشت.

بیمن پادشه خشم و کینه ونفرت ، کلاغ و روبه این شهر = عقاب و شیر واسد .

حسین دردمند زمان و فدائیان مظلومش  زاشک مادر مفلوک این دیار غم آگینند.

خداکند که دیگر آه و ناله کم گردد -  کلاغ تاج بســـر از آشـــیانه رم گردد .

25/09/2009


September 26th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان